خلاصه اعتقادات اسلامی

خلاصه اعتقادات اسلامی و اصول عقاید، جهت سهولت دسترسی توسط دفتر مرجع عالیقدر آیت الله العظمی دوزدوزانی تبریزی، تهیه شده است.

دین مقدس اسلام بر سه پایه استوار است:

  1. توحید
  2. نبوّت
  3. معاد

این سه اصل و پایه را که مورد اتفاق نظر همه­ ی مسلمانان است، اصول دین گویند. مذهب شیعه­ ی امامیه بر دو اصل استوار است:

  1. عدل
  2. امامت

بنابراین مجموع اصول دین و مذهب پنج تاست که به هر یک از آن­ها اشاره می شود:

اصل اوّل، توحید

  1. توحید: اعتقاد داشتن به یگانگی خداوندی که تمام موجودات عالم را از نیستی به هستی آورده است. باید معتقد باشیم که خدا یکی است و شریک و مثل و مانند ندارد.

این اصل، پایه و اساس تمام ادیان آسمانی است. اگر در بعضی از دین­ها خلاف آن مشاهده می­شود، انحرافی است که توسط منحرفان به وجود آمده است.

این اصل دو پایه دارد: اوّل- جهان خدایی دارد که آن را آفریده است و اداره می­کند. دوم- خدا یگانه است و شریک و مثل ندارد.

پایه­ اوّل:

بهترین راه خداشناسی و این­که جهان خدایی دارد، نظر کردن به مخلوقات و آثار قدرت اوست که از دیدن آن­ها انسان عاقل به وجود خالق و آفریدگار توانای حکیم پی می­برد چنان‌که در قرآن کریم می‌فرماید:

(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ) (آل عمران:190).

«مسلماً در آفرینش آسمان­ها و زمین و آمد و رفت شب و روز نشانه­های روشنی برای خردمندان است».

انسان خردمند هرگز احتمال نمی­دهد که جهان پهناور هستی، خود به خود پیدا شده است. زمین و دریاهای وسیع، این همه ستارگان و خورشید، این همه حیوانات شگفت انگیز و درختان و گیاهان گوناگون و بالاخره جهان عظیم هستی ممکن نیست بدون خالق باشد، بلکه همه را پدید آورنده­ای دانا آفریده که او را خدا می­گوئیم.

پایه دوم:

خداوند یکی است و شریک ندارد به دو دلیل: اوّل- نظم موجود در جهان هستی دلیل روشنی است که آفریدگار و مدبّر آن یکی است و اگر دو تا بود، نظم عالم به هم می­خورد، خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

 (لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ) (انبیاء: 22).

«اگر در آسمان و زمین جز «الله» خدایان دیگری بود، فاسد می­شدند و نظام جهان به هم می­خورد. منزه است خداوند پروردگار عرش از توصیفی که مشرکان جاهل می­کنند».

دوم- دلیل ساده و در عین حال محکم و متینی است که امیرالمؤمنین علی7 در وصیّت خود به فرزندش امام حسن مجتبی7 فرموده است:

«وَ اِعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَیْتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَکِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ[1]؛

پسرم! بدان که اگر پروردگارت شریکی داشت، رسولان او به سوی تو می­آمدند. آثار مُلک و قدرتش را می­دیدی و افعال و صفاتش را می­شناختی اما او خداوندی است یکتا، همان­گونه که خویش را توصیف کرده است».

 

صفات خدا

صفات خداوند متعال بر دو نوع است:

  1. صفات ثبوتیه.
  2. صفات سلبیّه.

صفات ثبوتیه نیز بر دو قسم است:

  1. صفات ذات: صفاتی هستند که خداوند به آن­ها موصوف است و عین ذاتش می­باشند و از وجود او جدایی پذیر نیستند و منشأ همه­ی آن­ها پنج صفت است:

 قدرت، علم، حیات، ازلی، ابدی.

الف) قدرت: خداوند قادر و تواناست و هر کاری را صلاح بداند، انجام می­دهد و از انجام هیچ کاری عاجز و ناتوان نیست و به هیچ کاری مجبور و ناچار نمی­باشد.

ب) علم: خداوند متعال عالم و داناست، یعنی به تمام موجودات و پدیده­های جهان، علم و احاطه دارد و چیزی از او پنهان نیست حتی از افکار و نیت­های بندگانش آگاه است و در همه حال بر همه چیز چیرگی دارد.

(لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ) (سباء: 3).

«به اندازه­ی سنگینی ذرّه­ای در آسمان­ها و زمین از علم او گم نخواهد شد».

پ) حیات: خداوند زنده است و مرگ و نیستی به ذات پاکش راه ندارد زیرا که وجود غیر زنده نمی­تواند منشأ پیدایش موجودات باشد، پس او حیات را به همه چیز داده و باید خودش زنده باشد.

ت و ث) ازلی و ابدی است، یعنی خداوند همیشه بوده و عدم نداشته و همیشه خواهد بود و عدم و فنا را به وی راهی نیست.این دو صفت از لوازم وجوب وجود است، پس اوست اوّل، و اوست آخر[2].

خداوند سمیع است، یعنی به شنیدنی­ها آگاه است.

خداوند بصیر است، یعنی به دیدنی­ها آگاه است. این دو صفت صفات مستقلی نیستند، بلکه برگشت آن­ها به صفت علم است.

  1. صفات فعل: قسم دوم از صفات ثبوتیه، صفات فعل است که خداوند به آن­ها متصف و آراسته می­باشد ولی عین ذات خدا نیستند، بلکه از اوصاف فعل او می­باشند مانند:

الف) مرید: یعنی کارهایش را از روی اراده و قصد انجام می­دهد. مانند آتش نیست که در سوزاندن اراده نداشته باشد.

ب) متکلّم: می­تواند حقایقی را برای دیگران اظهار کند و مقاصدش را به آنان بفهماند.

پ) رازق: روزی تمام موجودات زنده را به قدرت کامل خود می رساند.

ت) خالق: آفریننده­ی آسمان­ها و زمین و آن­چه در آن­ها و بین آن­هاست.

دلیل این که خداوند به این صفات موصوف است، این است که همه­ی این­ها صفات کمال هستند و خداوند تمامی صفات کمال را دارا است.

 

صفات سلبیه

صفات سلبیه لایق مقام خدا نیستند و باید ذات خدا را از آن­ها دور و منزه دانست. عبارتند از:

الف) مرکّب نیست، زیرا هر مرکّبی به اجزایش نیازمند است و ذاتی که محتاج باشد، واجب الوجود نخواهد بود.

ب) جسم و عَرَض نیست. زیرا که هر جسمی و عرضی احتیاج به مکان دارد و بدون آن وجود پیدا نمی­کند و چون خدا خالق مکان‌هاست، به آن­ها نیاز ندارد.

پ) مرئی (دیدنی) نیست. زیرا که فقط اجسام قابل رؤیت می­باشد و چون خدا جسم نیست،  مرئی نخواهد بود، نه در دنیا و نه در آخرت.

ت) محل حوادث نیست، یعنی حالات جسم (جوانی، پیری، بیماری، تندرستی، توان و ناتوانی) به ذاتش راه ندارد. زیرا این­گونه حوادث از آثار جسم و مادّه است و چون خدا جسم نیست، پس این‌گونه حوادث بر خدا جاری نمی­شود.

ث) شریک و یاری ندارد، زیرا شراکت لازمه احتیاج است و یا نشان عجز و ناتوانی اما هیچ­کدام به ذات خدا راه ندارد.

ج) محتاج نیست زیرا که در اداره ملک و ملکوت و تدبیر مخلوقاتش نیازمندکسی نیست.

اصل دوم، نبوت

علم و حکمت خدا اقتضا می­کند که برای ارشاد و راهنمائی بشر پیامبرانی را که از جنس مردم باشند، میان آنان مبعوث نماید تا توسط آنان احکام و قوانین خود را -که ضامن خوشبختی انسان و موجب رسیدن به کمال لایق اوست- ابلاغ کند.

پیغمبران افراد برگزیده و ممتازی هستندکه می­توانند با خالق جهان به وسیله­ی وحی ارتباط پیدا کرده و حقایقی را دریافت نموده و به مردم برسانند.

پیغمبران باید از گناه و خطا و اشتباه معصوم بوده و دارای معجراتی باشند که نشانه­ی راستی ادعای ایشان است.

از احادیث استفاده می­شود خداوند یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر برای ارشاد و راهنمایی مردم فرستاده، اوّل آنان حضرت آدم7 و آخرشان حضرت محمد بن عبدالله صل الله علیه و آله بوده است.

پنج نفر آنان اولوالعزم[3] بوده­اندکه در قرآن کریم به آن­ها اشاره شده است:

« فَاصْبِر کَما صَبَرَ أُوْلُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (ای رسول من)   صبر کن هم­چنان که پیامبران اولوالعزم صبر کردند.

ایشان عبارتند از: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی وحضرت محمد بن عبدالله صل الله علیه و آله.

حضرت محمد پایان بخش سلسله­ ی پیامبران است و بعد از آن حضرت پیامبری نخواهد آمد. قرآن مجید حضرت را خاتم پیغمبران معرفی فرموده است. خاتمیت او از ضروریات دین می­باشد. دلائل رسالت حضرت بسیار است و در این­جا به یک دلیل بسنده می­شود و آن قرآن است زیرا پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله با آن که درس نخوانده و از کسی خواندن و نوشتن را یاد نگرفته بود، کتابی آورد که هیچ کس نتوانست مانند آن را بیاورد.

با این که بسیار در قرآن بشر را به آوردن مثل آن دعوت کرد، کسی نتوانست با او مبارزه کند:

 (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَهٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ) (یونس: 38).

«آیا آن­ها می­گویند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو اگر راست می گویید یک سوره مانند آن را بیاورید و غیر از خدا هر کس را می­توانید به یاری طلبید».

پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله دارای معجزات زیادی بوده که در دوران حیاتش واقع شده، در کتاب­های تاریخ و حدیث ثبت است. قرآن کریم معجزه جاویدان و سند قطعی نبوت حضرت می­باشد و یگانه کتاب آسمانی است که تغییر و تحریف در آن به عمل نیامده و بدون کم و کاست در دسترس بشر قرار دارد.

اصل سوم، معاد جسمانی

همه­ی پیامبران الهی بر این مطلب اتفاق دارندکه زندگی انسان با مرگ پایان نمی­پذیرد و بعد از این جهان، جهان دیگری وجود دارد که انسان در آن­جا جزای اعمال وکردار خود را خواهد دید.

اصل معاد و جهان پس از مرگ از ضروریات تمام ادیان آسمانی است.

در معاد باید به اموری اعتقاد داشت:

  1. پس از مرگ، ارواح نیکان در بهشت برزخی بهره مند، و بدان در عذاب برزخی معذّب خواهند بود تا روز قیامت.
  2. معاد جسمانی است و ظاهر آیات قرآن، بلکه صریح بعضی از آن­ها این است که معاد، جسمانی خواهد بود و انسان در روز قیامت با جسم و بدن دنیایی محشورخواهد شد.

خدا می­فرماید:

(أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ) (قیامت: 3).

«آیا انسان می­پندارد که استخوان­های پوسیده­ی او را جمع نمی‌کنیم؟! آری قادریم (حتی) سرانگشتان او را دوباره بسازیم»

  1. بهشت و نعمت­های آن و جهنم و عذاب­های آن و ترازو و صراط و اعراف و حسابرسی و نامه اعمال همه حقند.

اصل چهارم، عدل

چهارمین رکن ایمان از نظر شیعه امامیه اعتقاد به «عدالت» خداست، یعنی خداوند نسبت به هیچ کس ظلم نمی­کند و کاری را که عقل سالم آن را قبیح و ناپسند می­شمارد، انجام نمی­دهد.

عقل می­گوید مجازات و کیفر افراد نیکوکار ظلم است و ظلم قبیح می­باشد و محال است خداوند کار قبیح و برخلاف حکمت انجام دهد. دلیل دیگر بر این­که خداوند عادل است و ظلم نمی­کند، این است که علت ظلم، جهل است یا احتیاج، یعنی کسی که ظلم می­کند، نمی­داند که کار او ظالمانه است، یا می­داند ولی عاجز است و نمی­تواند از راه عادلانه به خواسته­ی خود برسد و ظلم می­کند. جهل و ناتوانی و احتیاج از صفات ممکن الوجود است و این­گونه صفات به ذات خداوندی راه ندارد. در قرآن کریم می­خوانیم:

(إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَلَٰکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) (یونس: 44).

«خداوند هیچ ظلم و ستمی به مردم نمی­کند اما مردم به جان خودشان ظلم می­کنند».

خداوند به وسیله­ی پیامبران برگزیده­اش مردم را از ظلم و ستم نهی کرده، چطور ممکن است خود مرتکب کاری شود که خلق را از آن نهی کرده است؟!

اصل پنجم، امامت

هم­چنان که خداوند حکیم لازم دانسته پیامبران را مبعوث فرماید، تا مردم را از ظلم و جهالت نجات داده و به راه مستقیم هدایت کنند، همین­طور لازم دانسته است برای حفظ قانون و شریعت و اجرای آن افرادی را پس از پیغمبر جانشین او قرار دهد.

امامت از نظر شیعه ستون و پایه دین است و بر پیامبر جایز نیست آن را نادیده بگیرد و دارای شرایط چندی است:

  1. امامت یک مقام و منصب الهی است که خداوند به هرکس بخواهد می­بخشد.
  2. 2. همان طور که پیغمبر را باید خداوند تعیین فرماید، امام را خداوند بر می­گزیند و به وسیله پیغمبر یا امام پیشین معرفی می­کند. هرگز فردی از راه گزینش مردم و انتخاب اهل حلّ و عقد[4] نمی­تواند به مقام امامت برسد.
  3. امام باید معصوم و از گناهان کبیره و صغیره مصون باشد.
  4. امام معصوم تمام فضائل و امتیازات پیغمبر را غیر از مقام نبوت دارا می­باشد و موظف است به امور رسالت و حفظ و نگهداری احکام و اجرای آن. نیز هدایت همه جانبه مردم و اصلاح امور دین و دنیای آن­ها را به عهده دارد.

در احادیث زیادی (که از طریق شیعه و سنی نقل شده است) حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله اوصاف و تعداد جانشینان خود را معیّن فرمود و این­که همه از قریش و اهل بیت پیغمبرند، و این­که حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه  از ایشان است و آخرینشان خواهد بود.

شیعیان معتقدند که خداوند به پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله دستور فرمود که حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود به مردم معرفی کند. خداوند در ابلاغ این فرمان تأکید فرمود:

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

«ای پیامبر! آن­چه را خداوند (در مورد جانشینی علی علیه السلام ) بر تو فرستاده، به مردم برسان و اگر از این کار خودداری نمائی، حق رسالت را ادا نکرده­ای و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ خواهد نمود»

پیامبر صل الله علیه و آله هنگام بازگشت از حجه الوداع در غدیر خم امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام را به مردم ابلاغ فرمود.

به مقتضای احادیث و نصوصی که از شیعه و سنی رسیده است، ائمه دوازده تن می­ باشند و نام­ های مبارک ایشان بدین ترتیب است:

1.امیرالمومنین ، على بن ابیطالب‏ علیه السلام

اسم: على، لقب: امیرالمؤمنین، کنیه: ابوالحسن، پدر بزرگوار: ابوطالب، مادر: فاطمه بنت اسد، ولادت با سعادت: 13 رجب سال 33 عام‏ الفیل، شهادت: شب 21 ماه مبارک رمضان سال چهلم ه . ق

2. امام حسن مجتبى علیه السلام

اسم: حسن، لقب: مجتبى، کنیه‏: ابو محمد اوّل، پدربزرگوار امیرالمؤمنین على علیه السلام و مادر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، ولادتش 15 ماه رمضان سال سوم هجرى، شهادتش بنابرمشهور 28 ماه صفر سال 50 ه . ق

3. امام حسین علیه السلام

اسم شریف: حسین، لقب: سیدالشهدا، کنیه‏: ابوعبدالله، پدر بزرگوار: امیرالمؤمنین على‏ علیه السلام ، مادر گرامیش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، ولادت: سوم شعبان سال چهارم هجرى، شهادت مظلومانه‏ اش در روز دهم ماه محرم‏ الحرام سال 61 هجرى قمرى.

4. امام على بن الحسین علیه السلام

اسم: على، لقب: زین‏ العابدین، کنیه‏: ابومحمد، پدر: ابوعبدالله الحسین علیه السلام، مادر: شهربانو، ولادت: 5 شعبان سال 38 هجرى، شهادت: 25 محرم‏ الحرام سال 95 ه . ق

5. امام محمد بن على علیه السلام

اسم: محمد، لقب: باقر، کنیه: ابوجعفر، پدر: على بن الحسین علیه السلام، مادر: فاطمه دختر امام حسن مجتبى علیه السلام، ولادت: اوّل ماه رجب سال 57 ه . ق، شهادت: هفتم ذى‏الحجه سال 114ه . ق

6. امام جعفر بن محمد علیه السلام

اسم: جعفر، لقب: صادق، کنیه‏: ابوعبدالله، پدر: امام محمد باقر علیه السلام، مادر: ام فروه، ولادت: 17 ربیع‏الأول 83 ه. ق، شهادت: 25 ماه شوال 148 ه. ق

7. امام موسى بن جعفرعلیه السلام

اسم مبارک: موسى، لقب: کاظم، کنیه: ابوالحسن الاول، پدر: امام جعفر صادق علیه السلام، مادر: حمیده، ولادت: 7 ماه صفر سال 128 ه. ق، شهادت مظلومانه‏: 25 ماه رجب 183ه. ق.

8. امام على بن موسى الرضا علیه السلام

اسم شریف: على، لقب: رضا، کنیه‏: ابوالحسن الثانى، پدر: موسى بن جعفر علیه السلام، مادرش نجمه (ام‏البنین)، ولادت: 11 ذى‏قعدهالحرام 148 ه.ق، شهادت غریبانه‏: بنا به مشهور، آخر ماه صفر سال 203ه .ق

9. امام محمد بن على علیه السلام

اسم شریف: محمد، لقب: جواد، کنیه‏: ابوجعفر الثانى، پدر بزرگوار: على بن موسى الرضا علیه السلام، مادر: خیزران یا سبیکه، ولادت: بنابرمشهور دهم رجب 195 هجرى، شهادت مظلومانه‏: آخر ماه ذى‏ القعده 220 ه .ق.

10. امام على بن محمد الهادى علیه السلام

اسم شریف: على، لقب: هادى، کنیه‏: ابوالحسن الثالث، پدر: محمد بن على جواد علیه السلام، مادر: سمانه معروف به سیّده، ولادت: نیمه ماه ذى‏الحجه سال 212 ه.ق، شهادت: 3 رجب 254 ه. ق.

11. امام حسن بن على العسکرى علیه السلام

اسم شریف: حسن، لقب: عسکرى، کنیه‏: ابومحمد، پدر: على بن محمد علیه السلام، مادر: حدیثه، ولادت: 8 ربیع‏ الثانى سال 232 ه. ق، شهادت: 8 ربیع‏ الاول سال 260 ه. ق.

12. امام المنتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف

اسم مبارک: م ح م د، لقب: مهدى و قائم، کنیه‏: ابوالقاسم، پدر بزرگوار: حسن علیه السلام، مادر گرامی: نرگس.

ولادت باسعادت: 15 شعبان 255 ه.ق، هنگام وفات پدرش پنج سال داشت که خداوند متعال حکمت و فصل خطاب را به او عطا فرمود و حضرتش را نشانه­ای براى جهانیان قرار داد و درحالى که به ظاهر طفل بود، به مقام و منصب امامت رسید. مدتى در زمان حیات پدرش و زمانی پس از وفات پدر از نظر امت و مردم عادى غایب بود. در عین حال نوّاب اربعه(نمایندگان چهارگانه) و عده‏اى از خواصّ آن حضرت را زیارت مى‏کردند و به مسائل آنان جواب مى‏فرمودند. پس از وفات نایب چهارم «على بن محمد السمرى» غیبت کبرى اختیار فرمود و اکنون زنده و از نظرها غایب است تا روزى که به فرمان خدا ظهور فرموده و دنیا را پر از عدل و داد نماید. چنان که خداوند وعده فرموده[5] و جدش رسول خدا9پیش از ولادتش خبر داده است.


[1]. نهج البلاغه، نامه­ ی شماره31.

[2]. یعنی این که هیچ کس خدا را نیافریده، او پیش از همه بوده، پس از مرگ همگان نیز خواهد بود.

[3]. یعنی دارنده دین و شریعت.

[4] . بزرگان ملت و افراد خردمند راه گشا.

[5]. اشاره به آیه 5 سوره قصص می ­باشد.

فروع دین ده چیز است:

اوّل: نماز، دوم: روزه، سوم: خمس، چهارم: زکات، پنجم: حج، ششم: جهاد، هفتم: امر به معروف، هشتم: نهی از منکر، نهم: تولّی، دهم: تبرّی.